مانند ماه خنک بال آسمان
مرطوب می کنم تمام دهان ستاره را
من ماه نیستم
اما به چشم شب به تماشا نشسته ام
خود پیچی از خراش پلنگان پاره را
من بره نیستم
اما به چشم ساعد پیوند ترد خویش
دربطن پوزخند
تصویر می کنم
جنجال گرگدانی دور از شماره را
من سنگ نیستم
لیکن چو تیز گاه شیشه بدانگاه بد شکست
خش می کشم به سر
این سنگهای یاغی خاموش خاره را
آرام مثل شعله و ساکت مثال باد
بی آب مثل ابر و سیه روز مثل باغ
با چشمها که چشمه گمگشته گشته اند
خاموش و کور به ماتم نشسته ام
جشن بهار کشان دوباره را .......