سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باتو نفس می کشم ، گالی ...
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:0بازدید دیروز:0تعداد کل بازدید:52687

تیرداد :: 84/4/26::  4:55 عصر

با مهدی اخوان ثالث ، که شاهکار حرف تمام دوران است ...

گواهینامه سرما

هرچه می خواهم که بگریزم توانم نیست

دست سرما زجر در آغوش تنگ خاک می ریزد

شعله مفلوک بی هُرَست گرماپیچ آتشهای باران سوز اشعارم گواهم باش !

ای جوان مردان استثنایی خورشید

یاد دارم صبح بوران را که خنجرهایتان مسرور

گوش سرمای هوای ناجوانمردانه سرد

 شامگاهان بسی سر در گریبانی معلول زمستان را

چه با تکریم می برید !!

ای خنک دوشیزگان تن سپید ماه

می برم از یاد هرجا را که انگشتان از آتش گناه آلودتان مستور

 بر زلف رباب و چنگ می رقصید

آن زمان دستان خورشیدانه من تشنه پیوند گرما بود

دست شرم آویز برگ بید

حلقه می گردید بر گردن پریشان باد کولی را

سکه می آویخت بر دامن پریشان باد کولی را

سیب سرخ اشتیاق از دست یارم جست

بر کلک درخت مهربان آویخت

برق تندی از دوچشمم جست

روز و شب چونان که با هم سخت یکسان است با هم سخت در آمیخت

کودک رود آخرین معراج را در دامن دریا تماشا کرد

بر خلاف عرف دریا واژگون بر آسمان پیچید

ماه پایین آمد و آغوش خود را بر پلنگ بی نوا بخشید

کاروانهارا نوای زشت اشتربان نا میمون عقب می راند

روز جای شب سپهراز کوکبان باکره لبریز می گردید

شامگه خورشید

بی ابا بر فرق رنگ آلوده افلاک می تابید

همچنان پیچیده من در تنگنای اضطراب رعد

همچو وضع ابر

سرنوشتم رشته ای تابیده از الیاف نحس و سعد

لیکن از باران صدایی در نمی آمد

ابرها خاموش

سرها در گریبان

قفل دندانها به هم محکم

دلبران لولیده در آغوش تنگ هم

بغضها در تنگنای نای ها مرموز پیچیده

"شاهکار حرف"

در کنار خوابگاه گرم فردوسی به طرزی خوب خوابیده

سنگ او از گفته ها لبریز

گاهی از ناگاه

زیر آبستن دهان ابران مشکین روح باران خیز

با طمانینه صدایش را به گوشم ریخت

"پادشاه فصلها پاییز" :

چاره ای باید

نک خداوند فصول است این ،" زمستان" است می آید ...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ
::تعداد کل بازدیدها::

52687

::آشنایی بیشتر::
::لوگوی من::
باتو نفس می کشم ، گالی ...
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::اشتراک::